<-Text2->

عشق موزیک

 

ماجرای کامنت­های نامناسب ایرانیان در صفحه فیس بوک «لیونل مسی»، مرا یاد جمله‏ ای از دکتر عاملی در کلاس فضای مجازی اش درحوالی سالهای 83 انداخت. یکی از دانشجوها به استاد گفت که علاقه‏ ای به پژوهش و کار در فضای مجازی ندارد. وقتی استاد دلیل آن را پرسید گفت که فضای مجازی غیر اخلاقی است. عاملی هم گفت (نقل به مضمون) فضای مجازی همزاد جهاد واقعی است و همانطور که در جهان واقعی هم اخلاق و هم بی اخلاقی وجود دارد، در فضای مجازی هم همینطور است.

 

با این رویکرد، چند نکته درباره این ماجرا به نظرم می رسد:

 

1- بیایید صادق باشیم. کدام یک از فحش‏هایی که در کامنت­ها بود برایمان جدید بود؟ کدام یک از ما در همین خیابان‏های تهران بارها و بارها، خواسته یا ناخواسته فحش‏های رکیک جنسی را از دهان آدم ها هنگام عصبانیت نشنیده ایم؟ به نظر می رسد این بی اخلاقی در کامنت ها ادامه همان بی اخلاقی در فضای واقعی زندگیمان است.

 

2- بعد دیگر این ماجرا، کامنتهای عذرخواهی دیگر ایرانیانی است که از رفتارهای هموطنانشان شرمنده شده و سعی کردند به نوعی جبران کنند. خب به نظر می رسد این هم همان بعد اخلاقی است که در جهان واقعی هم وجود دارد. اما چرا در این ماجرا بعد غیراخلاقی بیشتر از بعد اخلاقی به چشم می آید؟ به نظر من دوباره می توان در چارچوب نظریه «دوفضایی شدن» گفت که کامنتهای اخلاقی متاسفانه اما دقیقا مانند همان رعایت اخلاقیات توسط ما در جهان واقعی است یعنی واکنشی است. منفعلانه است. دیرهنگام است و احتمالا بی اثر است... چندبار شده که به جای خندیدن به جوک ها، تمسخرها و تائید پیش قضاوت ها، ناسزاها و حرف های گزنده و تند اطرافیانمان، به آنها تذکر دهیم یا حداقل تائیدشان نکنیم؟ نتیجه انجام ندادن این کار این می شود که در فضای مجازی هم بعضی ها وسط همان کامنت های جدی (اعم از اخلاقی و غیراخلاقی) کل ماجرا را یک سرگرمی و تفریح می بینند و با بی تفاوتی لبخند می زنند.

 

3- در دنیای واقعی به رفتارهای تخریب گرانه تعمدی و ضد اجتماعی و غیرمسئولانه می گویند وندالیسم. برخی نظریه پردازان رفتارهای وندال را عكس العملي خصمانه و كينه توزانه به برخي از صور فشارها، تحميلات ناملايمات، حرمان ها و اجحافات بيروني و اجتماعي می دانند. ظاهرا حالا با یک وندالیسم مجازی روبرو هستیم. درست است که تخریب های مجازی ملموس و مادی نیست اما به نظر می رسد از نظر اثراتی که دارد به همان میزان خصمانه و غیرمسئولانه است(*).

 

4- ماجرای مسی می گذرد. خیلی سریع. به همان سرعتی که پدید آمده. اما کمرنگ شدن اخلاق در جامعه که حالا فرم و شکل مجازی هم گرفته زنگ خطری است که باید آن را جدی بگیریم! طبیعتا برای جدی گرفتن اخلاق، هم ساختار و هم عاملیت نقشی مهم خواهند داشت.

 

5- یک نکته با طراحان فیس بوک! ... وقتی در فروم های فارسی شما به راحتی می توانید به اولین کامنت تاپیک بروید و سیر کامنت ها را از ابتدا ببینید حتما باید راهی وجود داشته باشد که در فیس بوک هم بتوان اولین کامنت ها را خواند. نمی دانم چنین امکانی هست یا نه اما اگر چنین امکانی هم باشد من به عنوان یک کاربر عادی آن را بلد نیستم!

 

 

حال در فـضـای مـجـازی که اینقدر رابطه‌ها تنگاتنگ و به عبارتی رابطه خواهر- برادری شده مسئله حجاب چگونه تفسیر می‌شود؟

    حجاب را می‌توان در حجابنگاه، حجاب گفتار، حجابرفتار، حجابفیزیکی بدن و حجابقلب تفسیر کرد.  

     در مواجهه با شرایطی جدید مثل فضای مجازی، عدم توجه به ابعاد دیگر حجاب سر باز می‌کند و معضلات تازه‌ای را به وجود می‌آورد.

     آیا صحبت‌هایی که رد و بدل می‌شود، تصاویری که دیده می‌شود، واکنش‌هایی که صورت می‌گیرد و خلاصه هر عمل و عکس‌العملی که دو جنس مخالف در اینترنت به صورت زنده یا جز آن در قبال هم انجام می‌دهند، قانون حجاب اسلام نباید روشی برای آن پیشنهاد دهد؟

    آنچه مسلم است این است که علاوه بر رعایت حدود شرعی وجه و کفین در ارتباطات تصویری، باید نگاهی هم به حالات فردی خودمان در رفتار مجازی‌مانداشته باشیم. 

    یکی از معانی توجه به حال فردی این است که خودمان را با خودمان مقایسه کنیم.

    خود مجازی و رابطه‌ها و رفتارهای مجازی‌مان را با حدودی که در دنیای واقعی برای ارتباطاتمان قائلیم بسنجیم و سعی کنیم اختلاف این حدود را به حداقل برسانیم.

    یعنی سعی کنیم رفتار واقعی‌مان را ملاک قرار دهیم و رفتار مجازی‌مان بازتر از رفتاری که با محیط پیرامون خود داریم نباشد.

    اگر در دنیای واقعی تا به حال با هیچ نامحرمی هم‌کلام نشده‌ایم ، چت با نامحرم در اینترنت برای شخص خودمان یک نوع هنجارشکنی به حساب می‌آید.

    اگر در زندگی دوست نداریم کسی عکس هر چند با حجابمان را نداشته باشد، با گذاشتن تصویرمان در پروفایل، برخلاف عرف خودمان عمل کرده‌ایم و این عمل ممکن است به لغزش‌های عملی منجر شود.

درست است که کلا در اینترنت رفتارها بازتر شده‌است؛

اما بد نیست هر از گاهی رفتار‌های مجازی‌مان را با برخوردهایمان در دنیای حقیقی محک بزنیم و ببینیم چقدر غرق این مجازی صفر و یک شده‌ایم؟

چقدر بر ارزش‌هایی که به آنها معتقدیم پافشاری می‌کنیم و چقدر تابع شرایط محیطی هستیم؟

آیا آنچه به دست می‌آوریم ارزشمندتر است یا آنچه از دست می‌دهیم؟ 

هیچ وقت به خودمون خیلی مطمئن نباشیم که: ما؟ اصلا! ابدا...!! امکان نداره!

شیطان قوی هست و در کمین، قرار هم نیست فقط سراغ انسان های ضعیف النفس بره، بلکه قسم یاد کرده تا جایی که می تونه در زمان ها و مکان های مختلف، از هر سو و با هر وسیله ای انسان رو وسوسه کنه تا از مسیر حق منحرف بشه.

این وسوسه های شیطانی گاهی اینقدر خفیف و ناپیداست که حتی زرنگ ترین و عابدترین انسان ها نیز ممکنه متوجه نباشند.
پس باید به خدا پناه برد و در مسائل شبهه ناک حتی الامکان مسیر مطمئن را در پیش گرفت. اما چرا اینقدر در مورد این مسائل سفارش شده است؟

شاید علت این باشه که یکی از غرایز قوی در انسان شهوات جنسی است که اگر طغیان و سرکشی کند، کنترل آن ناممکن یا مشکل خواهد بود.
بروز و ظهور و غلبه غریزه ی شهوانی هم در انسان به صورت پلکانی و تدریجی هست، و به تعبیر قرآن کریم شیطان از طریق سیاست گام به گام به هدف خودش میرسه.
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ - بقره، 168

بررسی و ریشه یابی بسیاری از گناهان و جنایات که هر روز در جوامع مختلف رخ می دهد نیز نشان دهنده همین موضوع است که از مسائل ناچیز و عادی آغاز شده اند.

همیشه پیش گیری راحت تر از درمان است.
شوخی با جنس مخالف هم (اگر چه رکیک نباشد) شکی نیست زمینه را برای انحراف و تسلط شیطان فراهم می کند.
به همین جهات اسلام در مبارزه با انحراف از زمینه های آن نیز جلوگیری به عمل آورد، مثلاً مردها را از نشستن در جای زن قبل از سرد شدن، نهی نمود. و یا به زن ها دستور داده در برخورد با نامحرم نرمی و ملاطفت نشان ندهند.
نتیجه این که بهتر است از شوخی با نامحرم اگر چه رکیک هم نباشد اجتناب کرد.

درسته که کلا در اینترنت رفتارها بازتر شده‌؛

اما بد نیست هر از گاهی رفتار‌های مجازی‌مان را با برخوردهایمان در دنیای حقیقی محک بزنیم و ببینیم چقدر غرق این مجازی صفر و یک شده‌ایم؟

چقدر بر ارزش‌هایی که به آنها معتقدیم پافشاری می‌کنیم و چقدر تابع شرایط محیطی هستیم؟

آیا آنچه به دست می‌آوریم ارزشمندتر است یا آنچه از دست می‌دهیم؟

 

اللهم عجل لولیک الفرج

به امید ظهورش صلوات

 

 

تــنـهـایــے را دوســـت دارم .

عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،

دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧ

عـادت مــیـکـنــے ... خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے ،

تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے،

و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے .

پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـے

و آدمــهـا را نــگاه میــکنے ،

ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم .

تــنـهـا کـــﮧ باشـے نگاهـــت دقــیـق تــر مــے شــود و مـــعـنـا دار ؛

چــیـزهــایــے مـے بینے کـــﮧ دیگران نــمے بینند،

در خــیـابان زودتر از همـــﮧ میــفـهـمـے پایــیـز آمده

و ابرها آســمـان را محـــکـم در آغــــوش کشـــیـده اند

مــیـتـوانــے بے توجـــﮧ بـــﮧ اطــراف،

ســاعتهــا چـشـم بـــﮧ آســـمان بــدوزے و تــولد باران را نظاره گــر باشــے.

بــــراے هــمـیـن تــنـهـایـــے را دوســـت دارم

زیرا تــنـهـا حســے اسـت کـــﮧ بــــﮧ مــن فــرصـت مـــی دهــد خـــودم باشـــم

با خـــودم کـــﮧ تــعـارف نــدارم !

ســالهـاست بــــﮧ تــنـهـایــے عـادت کـــرده ام....

 

 


ﺩﯾـﺮﻭﺯ ﯾِﮑــﯽ ﺑِﻬـﻢ ﮔُﻔﺘــ : ﺑـﺮﻭ ﺑِﻤﯿـــﺮ ...
ﺧــﻮﺍﺳﺘـَﻢ ﺑﮕﯿــﺮﻡ ﻭ ﺑَﻐـﻠﺶ ﮐُﻨــﻢ ...
ﻣُﺪَﺗﻬـﺂ ﺑــﻮﺩ ﮐَـﺴــﯽ ﻭﺁﺳَـﻢ ﻫَﻤﭽﯿــﻦ ...
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻗَﺸﻨﮕــﯽ ﻧَﮑــﺮﺩﻩ ﺑــﻮﺩ ...~

حـَواستــ هَستــ خـُــدا؟
صـِداﮮ هـِقــ هـِقــ گــِریـﮧهـامـ اَز گـَـلـویـﮯ میـــاد

ڪـﮧ تـــو گـُفتـﮯ اَز رَگـِــشـ بـ‌‌ﮧ مـَــــטּ نـَزدیـــڪتـَرﮮ !


حـَواستــ هَستــ خـُــدا؟

... هـَر وَقـتــ صــِداﮮ شڪَستـَــטּ خـُـــودَمـ رو شـنیــدَمــ ...

گـُفتـَـمـ بـاشـﮧ مـَـنَمـ خــُدایـﮯ دارَمـ ...


حـَواستــ هَستــ خـُــدا؟

اَز بَچــگـﮯ تـا اَلآטּ هـَر وَقـتــ زَمیـــטּ خـُــوردَمـ

و بـﮧ سَختـﮯ پـا شُدَمــ یـﮧ جـُملـﮧ شـنیـــدَمـ:

"غـُصـّﮧ نـَـخور خـُــدا بـُزرگـﮧ"


حـَواستــ هَستــ خـُــدا؟

حـَواستــ هَستــ هـَر روز بـاهـاتــ دَردِ دِلـــــــ میـــڪُنـمـ؟

حـَواستــ هَستــ غـُصـّﮧهـامـ داره سَنـگینـﮯ میـــڪُنـﮧ؟

حـَواستــ هَستــ خیـــلـﮯ وَقتـﮧ چـشــامـ بـارونیـﮧ؟

حـَواستــ هَستــ نـَفـَســ ڪَمـ‌ آوردَمـ؟


خـُـدایـا نـَفـَسـ میـــــخـوامـ

خـوشـﮯ میــــخـوامـ

...

زنــدِگـﮯ میــــخـوامـ


...


خـُـدایـا یـﮧ خـَـنـده اَز تـﮧ دِلــــ میـــــخـوامـ

...


خـُـــدا خـیــالتــ راحـَتــ ،



بـازَمـ قـَـلبـَـمـ شڪَستــ ،

تــــو بـُــردﮮ ...


وَ مـَــــטּ ديــگـﮧ هـیچــ ...

 

با رجوع به مثنوی مولانا می‌بینیم که در رابطه با مسأله عشق و محبت مجازی دو

موضع‌گیری به ظاهر متفاوت عنوان گردیده، بدین صورت:

1-در دسته‌ای از ابیات، هر نوع عشق و محبتی ممدوح و مؤثر و باارزش دانسته شده و

عشقهای این جهانی و صوری نیز بعنوان معبر مطرح گشته، البته به شرط آنکه در حد عشق

صوری متوقف نشود، مطلق عشق را موجب تطهیر عاشق و شفای امراض او دانسته.

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان شه رهبر است

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

چند بازی عشق با نقش سبو

بگذر از نقش سبو و آب جو

بر صورهای قدح بگذرمایست

باده در جام است لیکن جام نیست

ای بسا کس را که صورت راه زد

قصد صورت کرد و بر اللّه زد

عشق او پیداست و معشوقش نهان

یار بیرون فتنه او در جهان

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

 

2-در دسته‌ای دیگر عشقهای صوری و مجازی مذمت شده و تنها عشق مفید، عشق به حق

تعالقی و کمال مطلق دانشته شده.

آنکه گه ناقص گهی کامل بود

نیست محبوب خلیل آفل بود

عشق از اصواف خدای بی‌نیاز

عاشقی بر غیر او باشد مجاز

هین رها کن عشقهای صورتی

عشق بر صورت نه بر روی ستی

بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم

واطلب اصلی که پایدا و مقیم

عاشق صنع خدا باقر بود

عاشق مصنوع او کافر بود

و خلاصه:

عشق حقیقی است مجازی مگیر

این دم شیر است ببازی مگیر

 

می‌توان وجه جمع بین این دو دسته را در کیفیت و شرایط حصول عشق مجازی و نوع آن

دانست، بدین معنی که آن عشقهای مجازی که جنبه آلیت (ابزاری)، مرآتیت(آینه‌وار بودن)و

طریقیت(راه و معتبر بودن)نسبت به عشق حقیقی و محبوب حقیقی را داشته باشند«ممدوح»و

آن عشقهای مجازی که جنبه اصالیت(هدفی)و نفسیت و موضوعیت داشته باشند و موجب

توقف عاشق در همان مرحله شوند، «مذموم»است.

 

چنانچه مولانا خود در دیوان شمس، ضمن تشبیه عشق مجازی به شمشیر چوبینی که

جنگجویان جهت ورزیده شدن فرزندان خود به آنان می‌سپارند تا پس از مهارت آن را رها

کرده و شمشیر فولادی و واقعی در اختیارشان قرار دهند، در واقع بر قابلیت«مدخل عشق

حقیقی واقع شدن» را در عشق مجازی صحه می‌گذارد.

 

این از عنایتها شمرکز کوی عشق آمد ضرر

عشق مجازی را گذر بر عشق حقست انتها

غازی بدست پور خود شمشیر چوبین میدهد

تا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزا

عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود

آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا

عشق زلیخا ابتدا بر یوسف آمد سالها

شد آخر آن عشق خدا میکرد بر یوسف قفا

گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام

گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند

 

 

از جمله کسانیکه عشق مجازی را مقدمه رسیدن به عشق حقیقی  دانسته اند شیخ الرئیس ابن

سینا است .ابن سینا برای عشق دو شرط اساسی قائل شده است :

  

 الف : عفیف بودن

  

  ب: مبتنی بودن عشق بر شمایل معشوقیعنی مبتنی بر غلبه شهوت و هوا نباشد.او معتقد است

عشق با این دو شرط می تواند به  تلطیف سر منتهی شده و شخص را در مسیر سیر و سلوک

یاری رساند و او را به عشق حقیقی یعنی خداوند برساند (نقل از فلسفه عرفان ص 329 -330

)

 

خواجه نصیر طوسی در توضیح این بخش از گفتار ابن سینا نخست عشق را به حقیقی و

مجازی و سپس عشق مجازی را به عشق حیوانی و عشق عقلانی تقسیم می کند او می گوید: «

منشأ عشق مجازی- حیوانی، شهوت حیوانی و لذت جویی بهیمی است و شیفتگی عاشق بیشتر

به سیما و شکل ظاهری معشوق است .اما در عشق مجازی –عقلانی ، عاشق شیفته شمایل

معشوق است؛ به لحاظ آن که آنها را صادر از نفس خویش می داند.

 

خواجه معتقد است مقصود ابن سینا از مقدمه بودن عشق مجازی برای نیل به عشق حقیقی ،

عشق مجازی از نوع عقلانی است.

او در تحلیل این مقدمه می گوید:

 

این عشق مجازی در دل انسان نرمی و تأثر، وجد و رقت می بخشد و انسان را از علایق و

دلبستگی های این جهان آزاد می کند و او را وادار می کند که از هر کس و هر چیزی که جز

معشوق وی است  روی گرداند و تمام هموم و خواسته ها و امیال و آرزوهایش بر یک نقطه

تمرکز یابد و همین کار باعث می شود که توجه او به معشوق حقیقی نسبت به دیگران آسان

باشد . چه دیگران باید از هزاران خواسته و همّ و هدف  دست بردارند اما او از همه دست

کشیده و فقط در یک مورد باید دل برکند .

 

عشق در عالم جلوه ای بسیار دارد و کمتر کسی فرق عشق حقیقی را با عشق مجازی می تواند

درک کند همگان عشق های نفسانی و عرفانی را تنها با یک واژه عشق بیان می کنند در

صورتی که آنها دو چیز مجزا هستند و باید معادلی برای عشق مجازی بیابیم هرچند عشق

های مجازی می توانند پلی برای رسیدن به خداوند باشند.اما باید بدانیم که میان این دو راه

بسیاری است. مثلا: مرد عاشق زنی است که مسافتی دور از او زندگی میکند.عشق دائما او را

وادار بفکر معشوق و از خورد و خواب باز میدارد.اندیشه او همواره بهجران و فرقت‌ یار

مشغول و مشتاق دیدار اوست.چون اشتیاق بغایت درجه رسد یا شخصا بخدمتش‌ میرود یا

اینکه باجبار اگر تونائی داشته باشد او را بنزد خویش میآورد.این عشق‌ را عشق مجازی نامند.

 

در عشق بخدا،بایستی دائما در فکر او و مشتاق دیدارش بود و در آتش هجران‌ سوخت تا

اشتیاق بغایت درجه رسد و خداوند محبوب با نظری محبت‌آمیز بسوی عاشق‌ بنگرد و تشنهء

فراق را با آب وصال شاداب و خرم سازد.

 

این عشق را عشق حقیقی نامند و ارمغانی است که فقط از کرم و لطف خداوندی‌ بدست میآید.

 

هرگاه بهستی پروردگار توانا اعتماد کامل دارید او را بجوئید و به‌بینید و بشناسید.خداوند را

بیرون از خود جستجو مکنید او را در کانون دل خود میتوانید بیابید.

 

عشق ارمغانی است از طرف خدا بانسان و فرمان‌برداری ارمغانی است از پیرو مرشد به

سالک راه طریقت.عاشق خواهان رضای معشوق است و فرمانبردار در رضای‌ معشوق

ساعی و کوشا میباشد.برای سالک دریافتن خدا و حقیقت شایان اهمیت‌ فراوانی است زیرا راه

طریقت چنان دقیق و لطیف است که از موئی هم نازکتر میباشد.

 

 

 

عشق یعنی چه؟                                                               رابطه عشق با افسردگی؟

عشق=بیماری ناشناخته                                                                   رابطه مستقیم

عشق=هوس                                                                                  رابطه غیر مستقیم

عشق=دوست داشتن                                                                       رابطه عکس

عشق=سرگرمی                                                                              ربطی بهم ندارند

عشق=خارج شدن از بیکاری                                                             هر نظری داری!

عشق=هر نظری داری!

این سوال اکثر جوانهاست امیدوارم فقط بهش نگاه نکنید نظر خیلی مهم است

پس خواهشا نظر فراموش نشود

 

تا حالا چقدر موسیقی گوش دادین

آیا تا حالا به متن موسیقی هایی که گوش دادین توجه کردین

99٪ ترانه (مخصوصا ایرانی) در قالب گدایی عشق هستند

این واژه خیلی مهم ((گدایی عشق))

یعنی چی؟

موسیقی روی ذهن آدما خیلی تأثیر میذاره و تو دوران ما یکی از تأثیرهای مخرب موسیقی اینکه عشق را از یک میل به یک نیاز مبدل ساخته و جوان بیشتر وقت خود را به دنبال نیازی هست که اصلا نمیدونه چیه

بعد به اولین کسی که به چشمش اومد میگه عشق و خودش رو به دست اون می سپاره.

بعد هم میفهمه که این عشق همون عشق دروغینه.

پس سعی کنید زمانی عاشق شوید و ترانه غمگین گوش کنید که عشق نیاز و نقطه ضعفتون نباشهزبان درازی

تو همیشه با من هستی

هر جا میروم هر کس را که میبینم تو هستی

در و دیوار سکوتت را،باران اشکهایت و شکوفه دادن گل خندهایت

حتی مسن ها هم پیری هایت را نشانم میدهند

تو همه هستی دختر،پسر،پیر،جوان

تو هر جا من باشم هستی

اما هیچکدام آنها بوی تو را نمی دهد،هیچکدام با من حرفی نمی زنند،پس هیچکدام تو نیستی

چی میشد لحظه ای پیشم می بودی تا به دنیا دیگه احتیاجی نبود

ببخشید یادم رفت تو از شکوندن دلها احساس گناه نمیکنی

آنگاه که غرور کسی را له میکنی

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی

(سهراب سپهری)

خندیدم،خنده بر لبانش جاری شد

بهش گفتم عاشقتم اون هم گفت عاشقتم

گفتم چه خوشکل شدی اون هم گفت چه خوشکل شدی

 

بد بخت آینه اگه زبون داشت می گفت:

دِ بکش کنار بزار باد بیاد

دهنم رو سرویس کردی چقدر با خودت حرف میزنی

دوستانی که در کنارم میخندیدند زیاد بودند

به دنبال دوستی میگشتم که کنارم گریه کند

سال ها گشتم و بلاخره یکی را پیدا کردم

تازه میخواستم درد و دل کنم که چشمانش سوز زد

شروع کردم به درد و دل که دیدم دوستم اشک میریزد

من هم در کنار دردودل داشتم گریه میکردم

وسط دردودل بودیم یهو دوستم گفت:

(عزیزم چقدر زر میزنی بیا این پیاز ها رو بزار رو گاز چه پیاز داغی بود چشمام رو داغون کردن)

یکشنبه 17اذر 1392 :: نویسنده سامان

از بچگی دوست داشتم عاشق یه دختری بشم

که هفت هشت ده تا برادر داشته باشه

توو ی قصر بزرگ شده

بعد مخش رو بزنم باهم فرار کنیم

وسط راه برادراش مارو پیدا کنند

منو به رگبار ببندند بعد توو دره بندازند

ولی من الکی الکی که نمیمیرم(هفتا جون دارم)

برمیگردم تمام برادراش رو میکشم،خونشون رو به آتیش میکشم

بعدش باهاش ازدواج میکنم و با خوبی و خوشی زندگی میکنیم

با شرکتِ: شاهرخ خان،سلمان خان

نویسنده و کار گردان:خودم



وقتی 14 سالم بود

یه شب توو یه عروسی بودم که خانوادم بام نبودن

عروسی تا ساعت 2 نیمه شب طول کشید

بعد یکی از فامیلامون منو تا سر کوچمون با ماشین رسوند و رفت

کوچه ی ما بسیار تاریک و کوچیکه

داشتم نزدیک خونه میشدم که دیدم

یه پیر زن چهار زانو خم جلوی خونمون نشسته

هر وقت به خونه نزدیک میشدم بهم نگاه میکرد

هر وقت برمیگشتم روش رو برمیگردوند

دیگه داشتم از ترس میمردم

به خودم گفتم قطعا ی جن خبیثِ

دو ساعت اونجا پرسه میزدم و میترسیدم به خونه نزدیک بشم

دیگه واقعا خسته شده بودم

تصمیم گرفتم مرد باشم

چشمام رو بستم و دویدم سمته خونه

با هزار صلوات و دعا و نذر ونیاز چشمم رو باز کردم

(به نظرت جلوی در چی بود؟)

آره زباله بود

من پلاستیک زباله رو پیر زن میدیدم

ولی چطور زنده موندم رو نمیدونم

فکر کنم چون خیلی شجاع بودم زنده موندم



یه مدت پیش دوستم آمد سمتم و گفت:

با یه دختر توو فیسبوک دوست شده

بد جوری هم عاشقش شده

باهاش قرار گذاشته بود گفت

تو هم بام بیا

منم بیکار بودم گفتم بزار باهاش برم

توو راه کلی از وجناتش میگفت

عکسش هم  نشونم داد

اینطوری بود

 http://azadupload.com/uploads/server-3-92/azadupload.com137331682498731.jpg

تازش هم گفت این بدون آرایششه

ولی چشمتون روز بد نبینه

چیزی که ما دیدیم

 http://azadupload.com/uploads/server-3-92/azadupload.com137331713407971.jpg

من فقط یادمه که چشمام رو بستم

زمانی که باز کردم توو بیمارستان بودم

پرستارِ گفت که دو هفته توو کما بودم

بد بخت دوستم افسردگی گرفته

شبا هم از ترس خودش رو پوشاک میکنه

(تو رو خدا هشدار رو جدی بگیرید این فضای دروغین به هیچکس رحم نمیکنه)

سه شنبه 17اذر 1392 :: نویسنده : سامان 

آه سهراب

من این مدتهاست که نمی خوابم

نه بابا، اشتباه نگیر نه عاشق شدم ونه تنهام

مگه این موبایل برادرم میزاره ما بخوابیم

متاسفانه من و برادرم توو یه اتاقیم

ازساعت 12 شب به بعد (که میخوام بخوابم) شروع میشه

الو...سلام هززززززززییییییییزززززززم(ای کاش فقط یه هزیزم بود،ماشاالله این دخترا خیلی زیاد شدن ها)

بعدش هم کلی ناز خریدن و خالی بندیه که من(مجبورم مجبورم) گوش بدم

همه آدما آروم با زیدشون{دوست دختر یا دوست پسر} حرف میزنن

 داداشم تا پرده ی صماخ گوشم رو به لرزه در نیاره با زیدش حرف نمیزنه

تا بهش میگم داداش یکم آرومتر

میگه:هاااااااااا،چته؟زورت میاد،

پاشو نماز مستحبی بخون به حرفا ما هم گوش نده

دیگه اینقدر خسته شدم

رفتم پیش یکی از فامیلامون یه پسری دارن (از اون بچه بسیجی هایی که تا ببینیشون یاد آخرت و توبه می افتی)

دیگه گفتم امشب رو راحت میخوابم

ساعت 2/3 شب یه هو صدایی شنیدم(من خوابم سبکِ)پریدم(منظورم چشمام رو باز کردم)

دیدم بچه بسیجی ما داره با گوشی حرف میزنه

موزیانه به حرفاش گوش دادم دیدم(بعله بچه بسیجی ما هم افتاده توو نخ موبایل و حاج خانوما)

صبح که شد گفتمش برادر دیشب صداهایی میامد،گفت میدونی توو ماه رمضون فرشته ها به زمین میان

گفتمش آره ولی نمیدونستم تلفنی هم کار راه میندازن

هیچی دیگه برگشتم خونه حداقل به خالی بندی های برادرم گوش بدم یه ذره بخندم

(لا مصب خالی بندی هاش تمومی نداره همیشه هم آپِ)

نتیجه:مشکل از جوانان ما نیست مشکل از این ایرانسل و همراه اولِ که میدونن ایرانی جماعت با طناب مفت خودش رو دار میزنه بعد میان طرح مکالمه ی رایگان میزارن(بعد میگن جوانان ما گمراه شدن)




شب قدر سال پیش مثل همیشه به مسجد محله رفتم

مسجد شلوغ شلوغ بود و از شانس نحسم کنار یه حاجی با دوستش نشستم

همین که دعا شروع شد حاجی هم شروع کرد به حرف زدن با دوستش(با صدای بلند)

حالا بماند که چکش برگشت خورده بود و...

به اونجا رسید که رفت گوش سرهنگ رو پیچوندن بعد گوش شهردار و استاندار گرفت و ... 

من فقط دعا میکردم سقف رو سرمون خراب نشد(آخه چقدر خالی بندی)

تا داستان چک به سرانجام رسید اومدم که بگم الغوث الغوث بحثشون کشید به پسر،دخترای امروزی

حاجی پرید گفت:

من توو خیابون از این پسر فشنی ها دیدم از موهاش کشیدمش(توو دلم گفتم حاجی مگه دعوا زنونست احیاناً گازشم نگرفتی)تا می خورد زدمش(چراش رو نگفت)

حاجی در مورد دختر فشنه هم گفت که شرمنده نمیشه بگم چی گفت

اون شب اگه تمام فرشتها روی زمین بودن نمی تونستند خالی بندی های حاجی رو بشمارند

بعد که سفره رو انداختن نشست با حرص و دولوپی سه،چهارتا پرس زد(من اصلاً مونده بودم این معدست یا پلاستیک دسته داره لامصب اصلا پر نمیشد)

از حرفهای حاجی با دوستش فهمیدم که 5بار به مکه رفته

میخواستم بهش بگم حاجی شما احیاناً اشتباهی دور شیطان طواف نکردی(ولی اگه میگفتم میدونید که زنده از اونجا بیرون نمی امدم)

پدر بزرگ و مادربزرگ من سالهاست در انتظار رفتن به مکه بعد  این حقه ؟که این آدما 5 بار به مکه برن نه واقها حیف نیست؟

قضیه ی عشق آدمای امروزی اینه که

عاشق میشوند در عشقشون شکست میخورند و

وقتی شکست خوردند تنها میشند و در ی گوشه ی تاریک شروع به گریه میکنن

تو اون لحظه ی سخت و سنگین یکی تنهایشون رو میشکنه،اشکشون رو پاک میکنه و اونا رو از تاریکی بیرون میاره

اون کسی نیست به جز خدا

این آدما وقتی حالشون بهتر شد رو به خدا مکنند و میگن:

خدایا کی کسی دیگر را میفرستی که عاشقش بشم

آره یعنی تمام این عشق رو نادیده میگیرن و فراموش میکنن

پس لیاقتشون همون عشق های 2 ساعتست.

.

خدایا این آدما رو ببخش ابلهند دیگه چیکارشون میشه کرد

(آیا تو هم جزء ابله ها هستی؟)

نوشته شده توسط سامان یک شنبه 17اذر 1392

وقتی برای بار اول کسی وارد زندگیت میشه و میخواهی بهش بگی دوستت دارم

چشمات،دلت و صدات به لرزه در میاد

وقتی برای بار دوم کسی وارد زندگیت شود

این بار برای گفتن دوستت دارم

شاید دلت با صدات بلرزه در بیاد

برای بار سوم دیگر نه نگاهت می لرزه،نه دلت و نه صدات

اون موقع است که دیگه احساساتت بی ارزشِ

اون موقع است که دوست داشتن دیگه برات حس نیست،عادتِ عادت :((

.

.

.

.

.

یادت باشه:انسان بدون عقل حیوان است و انسان بدون احساس از حیوان هم پست تر است




پنجشنبه 10 مرداد 1392 :: نویسنده : سید مصطفی

عشق چاهی است که از محبت پر نمی شود

عشق اقیانوسی است که هر چقدر بیشتر در آن دست و پا بزنی زودتر غرق میشوی

عشق شدید ،شیرین و لذت بخش است

عشق آرام آرام شروع می شود سریع ادامه پیدا می کند و تو را جایی می برد که حتی فکرشم نمیکنی

.

حالا جای عشق را با هوس عوض کن

آره،فاصله ی عشق و هوس یک تار مو است

حواست باشه:تا مطمئن نشدی عشق رو از هرکس قبول نکن حتی از خودت

وقتی بچه بودم یاد گرفتم شرینی هایم را پیش برادرم نگذارم چون بهش اعتماد نیست

وقتی بزرگتر شدم یاد گرفتم به گوش هام اعتماد نکنم چون آدم ها خیلی بهم دروغ میگن

به سن بلوغ که رسیدم فهمیدم که به چشمام هم نمیشه اعتماد کنم چون با چشم نمیشه ظاهر و باطن آدم ها رو فهمید

امروز هم به جایی رسیدم که به دلم هم بی اعتماد شدم چون دلم به ی آدم اعتماد کرد که ارزش اعتماد رو نداشت

آره دیگه نه به خودم اعتماد دارم و نه به آدم هایی که اعتماد رو از من سلب کردن

من به همه بی اعتمادم حتی به خودم

 

زندگی برای من با نحسی پیش میره

هر روز میگم فردا بهتر میشه ولی روزهام گندتر و گندتر میشه

هر بار به خودم میگم این دیگه آدمه،از شانس نحسمون فقط اون روی سگش به ما میرسه،وفا و صداقتش  برای دیگری

 

فقط میخوام بدونم کی تموم میشه این دنیای نحس

دنیایی که بزرگ بودنت رو در پول تو  جیبت میسنجن

دنیایی که دوستی تو اون دروغه،بازیه

دنیایی که محبت تو اون فقط برای گذروندن وقته

 

ای کاش همین حالا یکی صدام کنه بگه پسر داشتی کابوس میدیدی،پاشو چقدر میخوابی

 

اگه این زندگی باشه من از مردن هراسم نیست

ی حسی دارم این روزا شاید مردم ،حواسم نیست

عشق دروغین فضای مجازی  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چیست

تعداد صفحات : 7

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد

<-Text3->