دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای عماد طالب زاده به نام هراسون
دانلود آلبوم جدید , فوق العاده زیبا و شنیدنی حمید عسکری به نام خوشبختی
ملودی : حمید عسکری / تنظیم : کوشان حداد، شهاب اکبری، پوریا حیدری، محمد موجرجلو
ترانه : حمید عسکری، علی بحرینی، امیر بذرافشان، زهره زمانی
جهت حمایت از صاحب اثر آلبوم را به صورت اورجینال خریداری نمایید
همه ی عمرم را جمع می کنم
و برای دیدن تو
آماده می شوم
عجله کن
فرصت فکر کردن نیست
با همین یک نگاه
باید عاشق شویم ...
دوره ی ارزاتیست . . .
دل ربودن ارزان . . .دل شکستن ارزان . . .
دوستی ها ارزان . . .دشمنی ها ارزان . . .شرافتها ارزان . . .
تن عریان ارزان . . .
آبرو قیمت یک تکه ی نان . . .
دروغ از همه چی ارزانتر . .
قیمته عشق چقدر کم شده . . .کمتر از قیمت آب روان . . .
و چه تخفیف بزرگی خورده قیمته هر انسان . . .

“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من …
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز
تکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین…
خوب که فکر می کنم …
می بینم گاهی یک شکلات ِ مغزدار …
بیشتر میچسبد …
تـــــا …
عاشقانه های این عاشق های تو خالی !
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم
سلام
روز 6.3خرداد بود که اولین عشقمو پیداکردم از طریق دوستم مهناز
اولین پسری بود ک باهاش حرف زدم .قرارشد ک برم و ببینمش. رفتم
ودیدمش خیلی خوشگل بود ب دلم نشست ی ماه بود خیلی رابطمون
خوب بود قراربود برج بعدی بیاد خاستگاری خیلی خوشحال بودم
.دقیق
دوشب مونده بود ب خاستگاریم ک صبح ساعت 8.بود ک زنگ زدم
ب
گوشیش جواب نداد ی ساعت گذشت دوبار زنگ زدم ک خواهرش
جواب داد. اول هیچی نگفت بعد از ی خورد حرف زدن صدای جیغ
شنیدم و دیدم خواهرش شروع کرد ب گریه کردن .گوشی قطع شد بعد
دوس دقیقه داداش زنگ زد گفت حسن از طبقه بالا ساختمان ک
کارمیکردن افتاد پایین عمرش داد ب شما .این بود قصه تلخ من و حسن
ایشالا هیچکس مثل من نشه ی سال میگذارد یادش هیچوقت فراموش
نمیشه.
این داستانی که می نویسم ،یک داستان واقعی می باشد.
در حقیقت بیشتر این داستان بر گرفته از زندگی شخصی است.
این داستان را با زبان شخصیت اصلی داستان بیان می کنم.
من علی هستم، ۲۴ ساله، ساکن تهران.
از آن پسرهایی که به دلیل غرور زیاد اصلا فکر عاشق شدن به سرم نمیزد.
در سال ۱۳۷۵، وقتی در دوره ی راهنمایی بودم
با پسری آشنا شدم. اسم آن پسر آرش بود
.لحظه به لحظه دوستی ما بیشتر و عمیق تر می شد
تا جایی که همه ما را به عنوان ۲ برادر می دانستند. همیشه با هم بودیم
و هر کاری را با هم انجام می دادیم.
این دوستی ما تا زمانی ادامه داشت که آن اتفاق لعنتی به وقوع پیوست.
در سال ۸۴، در یک روز تابستانی وقتی از کتابخانه بیرون آمدم
برای کمی استراحت در پارکی که در آن نزدیکی بود، رفتم.
هوا گرم بود به این خاطر بعد کمی استراحت در پارک، به کافی شاپی رفتم،
نوشیدنی سفارش دادم .من پسر خیلی مغرور و از خود راضی بودم
که جز خود کسی را نمی پسندیدم .به این خاطر وقتی دختری را می دیدم،
روی خود را بر میگرداندم و نگاه نمی کردم
ولی در آن روز به کلی تمام خصوصیاتم عوض شده بود
.چند دقیقه ای از آمدن من به کافی شاپ گذشته بود.
ناگهان چشمم به دختری که در حال وارد شدن به سالن بود افتاد....
خنده ام میگیرد.....
از اینکه هنوز بهت فکر میکنم....
خدایا کمکم کن.....
خسته شده ام.....
وقتی مال من نیست....
چرا تو فکرمه ...!!!
دست بکش از دلم ، کنار من نمون
درگیر من نباش ، پا سوز من نشو
بزار بمونه تو ،تنهایی خودش
تنها بزار برو ، این مرد ناخوشو
دلواپسم نباش ،نشونمو نگیر
میتونم از پس دلتنگی بر بیام
به فکر من نباش ، به زندگیت برس
که از ته دلم خوشبختیتو میخوام
♫♫♫
منه دیونه ی بهونه گیرو
تو دیگه این همه جدی نگیرو
بزار تو خلوت خودش بمونه
تو این مرد همیشه گوشه گیرو
بزار تا با خودش تنها بمونه
بزار با دغدغش درگیر باشه
براش اینجوری بهتره عزیزم
نه اینکه عشق بی تاثیر باشه
…
بهت پیله کردم نمی مونی پیشم
نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم
از عشق زیادی تورو خسته کردم
تو دورم زدی خواستی دورت نگردم
بازم شوری اشک و لبهای سردم
من این بازی و صد دفعه دوره کردم
نه راهی نداره گمونم قراره،یکی دیگه دستامو تنها بذاره
دیگه توی دنیا به چی اعتباره
کسی که براش مردی دوست نداره
منو بغض و بارون سکوت خیابون
دوباره شکستم چه ساده چه آسون
به پاتم بسوزم تو شمعم نمیشی
تو حوای دنیای آدم نمیشی
غرورت گلومو به هق هق کشیده
آدم که قسم خوردشو دق نمی ده
♫♫♫
منوتو یه عمره دوتا خط صافیم
شده عادت ما که رویا ببافیم
بشینیمو عشق و به بازی بگیریم
واسه زندگی کردنامون بمیریم
چه سخته تو تنهایی شرمنده میشی
ماها قهرمانیم و بازنده میشیم
مثه اعصر پاییزی رنگ و رومون
واسه خیلیا خاطرست آرزومون
…
♫♫♫
شبام بی تو غم انگیزه
فقط خوبه که پاییزه
دلم گرمه به نقاشی
فقط کاشکی تو هم باشی
کجایی عشق رویاهام ، کجایی ، واقعاً تنهام
♫♫♫
کجایی که شدم مجنون
بدون مــــــرز ، بی قانون
کجایی که شدم فرهاد
زدم به هرچه بادا باد
کجایی عشق رویاهام ، کجایی ، واقعاً تنهام
کجایی شونه هام خم شد
شب و روزم جهنم شد
ببین بی تو چقد تنهام
بگو اصلاً چرا اینجام
من اینجام و تو اونجایی
چه روزا و چه دنیایی
با این دوریت، شرمندم ، که تا این ثانیه، زندم
♫♫♫
منو دریاب من خستم بیا باورکنم ، هستم
تا بعد اون همه سختی ببینم رنگ خوشبختی
ببین خیلی بده حالم ، بیای ای کاش دنبالم
نمیدم به کسی جاتو ، فقط میگم یاتو یاتو
…
من تو نبودت جز اشک و حسرت
جز گریه کردن کاری ندارم
بی تو نمیشه ، بی تو نمیخوام
حتی یه روزم دووم بیارم
بی تو چجوری با خاطراتت ، روزا و شبها رو بگذرونم
خاطره هامون از خاطرت رفت ، اما هنوزم دلتنگشونم
من ، بی تو نابودم ببین زندم ولی دنیای من مرده
تو ، دنیای من بودی ولی دوریت منو از پا درآورده
…
♫♫♫
میترسم از این فکری که پُرشد
از این سکوت و تنهایی و درد
کاش بعد یک عمر عادت به این درد
این زخم کهنه سر وا نمی کرد
این کوله بار تنهاییا که سنگینی کرده باز روی شونم
باز با خیالت تاوقتی زنــــــدم رو دوش خستم هی می کشونم
…
دوست داشتن، عشق و اردات و ایمان دو روح آشنای خویشاوند است.
دو انسانی که جز آن خمیرهی صمیمی و ناب و منزهی که منِ انسانی خالص هر کسی را میسازد،
هیچ مصلحتی و ضرورتی آنان را به یکدیگر نمیپیوندد.
پیوندی که نه طبیعت، نه خلقت، بلکه تنهایی میان دو تنهای خویشاوند، بسته است.
دوست داشتن از عشق برتر است.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی؛
اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت، روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سرزند بیارزش است
و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با آن اوج مییابد.
عشق با شناسنامه بیارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد؛
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند و بر آشیانهی بلندش روز و روزگار را دستی نیست.
عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار رابطه دارد؛
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونهای دیگر میبیند.
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بیانتها و مطلق.
عشق همواره با شکآلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر.
از عشق هرچه بیشتر مینوشیم، سیراب تر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر.
عشق هرچه دیرتر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نوتر.
دکتر علی شریعتی
من همونم که همیشه غم و غصهم بیشماره
اونی که تنهاترینه، حتا سایه هم نداره
این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته
اون که در راه رفاقت همهی هستیشو باخته
هر رفیق راهی با من دو سه روزی همسفر بود
ادعای هر رفاقت واسه من چه زودگذر بود
هر کی با زمزمهی عشق دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجر همهی دقایقم شد
اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن میترسید
همهی هراس و ترسش به دروغش نمیارزید
چه اثر از این صداقت، چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت
ترانهسرا: ﺑﻴﮋن ﺳﻤﻨﺪر
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم
که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه
بیای و بخندی تا باز خندههاتو
مث شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاک گلدون با هم قوم و خویشین
من و باد و بارون رفیق صمیمی
از این برکه باید یه دریا بسازی
یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوسِت داشتم با تمام وجودم
عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم
الهی همیشه کنار تو باشم
الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
هر لحظه را به گونهای زندگی کن که گویی واپسین لحظه است و کسی چه میداند؟ شاید آخرین لحظه باشد.
عشق، نخستین گام به سوی ملکوت است و تسلیم، آخرین آن؛ آری تمام سفر دو گام بیش نیست.
زندگی را تنها زمانی میشناسی که آماده سفر به ناشناخته شوی.
اگر به شناخته چنگ بزنی، به ذهن چنگ زدهای و ذهن زندگی نیست.
بیشتر عشق بورز تا بیشتر شوی.. کمتر عشق بورزی، کمتر خواهی بود.
توان عشق ورزیدن تو، ترازوی سنجش توست و میزان عشق تو، ترازوی وجود تو.
تلاش نکن که زندگی را بفهمی، زندگی را زندگی کن! تلاش نکن که عشق را بفهمی، عاشق شو!
و چنین است که خواهی دانست؛ این دانستن حاصل تجربه توست، این دانستن هرگز ویرانگر آن راز نیست.
هر چه بیشتر بدانی در مییابی که هنوز چیزهای بیشتر و بیشتری باقیاست تا بدانی.
عشق والاترین هدیه خداست این هنر را بیاموز، ترانه عشق و جشن آن را بیاموز.
عشق نیازی بی چون و چراست، روح بی عشق قادر به حیات نیست.
عشق خوراک روح و سرآغاز هر آن چیزی است که بزرگ است؛ عشق دروازه ملکوت است.
اُشو
همیشه برای “ماندن ” دلیل هست … و برای “رفتن” بهانه.
همیشه برای “خواستن” نیاز هست … و برای “رد کردن”، مصلحت.
همیشه برای “داشتن” فضا هست … و برای “نداشتن” تقصیر.این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،
به پای ماندن و دست خواستن و عشق داشتنت، بر می گردد
اگر داری که بسم الله …
اگر نه، جهان پر است از “بهانه” و “مصلحت” و “تقصیر” بی صاحب !
آرام باش ،
حوصله کن ،
آب های زودگذر ،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند .
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم “تو” ….
بسنده خواهم کرد …
حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد …