گریه وشادی

<-Text2->

دوستانی که در کنارم میخندیدند زیاد بودند

به دنبال دوستی میگشتم که کنارم گریه کند

سال ها گشتم و بلاخره یکی را پیدا کردم

تازه میخواستم درد و دل کنم که چشمانش سوز زد

شروع کردم به درد و دل که دیدم دوستم اشک میریزد

من هم در کنار دردودل داشتم گریه میکردم

وسط دردودل بودیم یهو دوستم گفت:

(عزیزم چقدر زر میزنی بیا این پیاز ها رو بزار رو گاز چه پیاز داغی بود چشمام رو داغون کردن)




آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








<-Text3->